وقتی فضا دو قطبی شود، کسی حلوا خیرات نمیکند و ترکش مخالفان و منتقدان میتواند حتی یکی از نامآورترین نویسندگان ایران را هدف بگیرد و او را با یکی از چالشیترین دوران زندگیاش روبرو سازد. حتی اگر این نویسنده فردی باشد که برخی از کتابهایش در ایران اجازه انتشار ندارند و رمان۱۰ جلدی او بهرغم ۲۰ بار تجدید چاپ، در دولت احمدینژاد مدتی اجازه چاپ مجدد نیافته باشد.
دو قطبی یاد شده دقیقا در میدانی به پهنای فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بین مخالفان و موافقان ترور قاسم سلیمانی ایجاد شد. در این فضا گزینه سوم و فضای خاکستری وجود ندارد؛ همه چیز سیاه و سفید است. اگر مخالف ترور سلیمانی هستی، قطعا همدست جمهوری اسلامی و به باور منتقدان «در تمامی جنایات آن» شریکید و اگر موافق ترور، به باور مخالفان ترور«در زمره براندازان و حقوق بگیران اسرائیل و آمریکا و …» این امکان که کسی مخالف جمهوری اسلامی باشد، اما با قاسم سلیمانی موافق باشد و یا حتی با برخی کارهای سلیمانی موافق و برخی از کارهای او را قبول نداشته باشد، در این فضای دو قطبی جایی و مکانی ندارد.
ماجرا از کجا آغاز شد؟
همه چیز با یک یادداشت کوتاه از محمود دولتآبادی در روزنامه ایران شروع شد؛ یادداشتی در تمجید از قاسم سلیمانی و محکومیت ترور او از سوی نیروهای آمریکا.
آقای دولت آبادی که از نگاه یکی دیگر از فرماندهان سپاه (حمیدرضا مقدمفر، معاون فرهنگی اجتماعی سپاه پاسداران) «نویسندهای است با پیوندهای عمیق با خارج از کشور» و رمان زوال کلنل او از دید این سپاهی عالیرتبه «ضد انقلابیترین رمان پس از پیروزی انقلاب» خوانده شده، در این یادداشت قاسم سلیمانی را « فرزند شایسته ایران» دانست که «سدٌی سترگ در برابر خونآشامان داعش برآورد و مرزهای کشور ما را از نکبت حضور آنان ایمن داشت».
در ادامه این یادداشت نیز نوشت: «در اندوه عمیق ازدست دادن آن انسانی که شخصاً دورادور دوست میداشتمش، سوگوارم.»
این نوشته بارانی از انتقاد، تا فحش و توهین را نثار محمود دولتآبادی کرد. بسیاری سکوت او در ماجرای اعتراضات آبانماه و کشتن معترضان و این یادداشت را، نشانهای از همدستی او با حکومتیان دانستند.
اعتراض و هجو برادر کوچکتر، به نویسنده کلیدر
ماجرا وقتی پیچیدهتر و حیثیتی شد که برادر دولتآبادی - که خود نویسنده است و در تبعید به سر میبرد، قلم به دست گرفت و برادر را نواخت.
حسین دولتآبادی، در متنی که روز یکشنبه ۱۵ دیماه روی فیسبوک خود قرار داده بود، ضمن خطاب قرار دادن برادرش و اعتراض به اینکه چرا در زمان کشتار معترضان سکوت کرده و اعتراضی نکرده، و ناسزاگویی به او نوشت: «روشنفکری که حقیقت را میداند و پا روی حقیقت میگذارد و آن را به هر بهانهای نادیده میگیرد، بیتردید خائن است.»
او دولتآبادی را نویسندهای دانست که «کشتار هزار و پانصد جوان، مرد و زن ایرانی را نادیده میگیرد و برای جنایتکار، دل میسوزاند و پستان به تنور میچسباند و سَرِ پیری از هول و هراس، لجن به سر تا پای خودش میمالد و مجال و فرصت میدهد تا دیگران نیز او را لجن مال کنند».
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
البته محمود دولتآبادی پیش از این در یادداشتی که برای روزنامهها فرستاده بود به کشتارهای ماه آبان هم اعتراض کرده بود؛ متنی که به گفته دولتآبادی روزنامهها از انتشار آن خودداری کردند و دولتآبادی هم به دلیل ناآشنایی با فضای مجازی آن را منتشر نکرد. در متن آقای دولتآبادی که دیروز منتشر شد، او حسن روحانی را عامل چنین کشتاری دانست و نوشت که رای خود را که دو سال قبل به او داده بود، پس گرفته است.
دولتآبادی پیش از این نیز از ظریف و قاسم سلیمانی دفاع کرده و در گفت وگو با نشریه مهرنامه (شماره ۴۳ - مرداد ۱۳۹۴) گفته بود: «من هم قاسم سلیمانی و امثال او را میپسندم در جای خود، و همینطور آقای ظریف و امثال او را. به همین روشنی هم این حرف را چاپ کنید. او و امثال او باید سر جای خودشان بایستند و نگذارند مردمکُشان وارد کشور ایران شوند و این دیگران هم سر جای خودشان و از طرق دیگر بگویند و بکوشند که این مردمکشان را باید جمع کرد.»
دفاع از آزادی بیان
در چنین فضایی اما دیگرانی هم وارد میدان شدند، از جمله میلاد عظیمی، ادیب و مدرس و مولف کتاب دوجلدی پیر پرنیان اندیش (گفت وگویی بلند با هوشنگ ابتهاج سایه) که در کانال تلگرامی خود در نوشتهای با عنوان «آسیاب به نوبت؛ امروز دوباره نوبت محمود دولتآبادی است» به دفاع از او و انتقاد از مخالفان پرداخت.
آقای عظیمی نوشته: «نویسندۀ بزرگ سپیدموی در موضوعی عقیدهاش را نوشت و عدهای آزادیخواه در فضای مجازی به راه افتادهاند که [...] شرمم میآید بنویسم آنچه را نوشتهاند. جان حرفشان این است که آقای دولتآبادی[...] نظر خودت را نگو. تو حق نداری نظرت را بنویسی. یا آنچه را ما دوست داریم و درست میدانیم بگو و بنویس یا ساکت شو. اگر قلمت را نشکنی و صدایت را نبری عرض و آبرویت مباح است. هر چه بخواهیم دربارۀ تو مینویسیم. فحش... تهمت... تمسخر... تحقیر... هر چه بخواهیم. در این موضوع خاص تو مثل ما فکر نمیکنی و به همین دلیل دشمن مایی و دشمن مردمی و دشمن ایرانی و ما برای منکوب و نابود کردن دشمن البته هر کاری را مجاز و مباح میدانیم. در مذهب مختار ما خفه کردن صدای دشمن هدف است و این هدف مقدس هر وسیلهای را توجیه میکند. بهخصوص برای ما که آزادیخواهیم و استبدادستیز. آقای دولتآبادی یکوقت خیال نکنی که تو زخمخوردۀ سانسور هستی و سابقۀ دراز در دفاع از آزادی بیان داری. میزان، حال فعلی توست و تو فعلا در این یک موضوع خاص نظرت خلاف نظر ماست. مایی که مرکز عالم هستیم. مایی که معیار حق و باطلیم.»
به نظر میرسد روزهای آینده پردههای دیگری از بازی دوقطبی موافقان و مخالفان قاسم سلیمانی بر روزن رسانهها بیفتد، بهخصوص که در آخرین لحظات نگارش این یادداشت، اردشیر زاهدی، یکی از چهرههای نامدار حکومت شاه و همسر دختر او، در گفت وگویی با شبکه بی بی سی فارسی از قاسم سلیمانی دفاع کرد تا چالش بین موافقان و موافقان را روی ریل تازهای بیندازد.